::ISLAMPP.COM::     دانلود کل سایت بصورت آفلاین! کلیک کنید
 

نمايش فتاوى

 

فتاوى -->> -->>  فتواى انتخاب شده

بررسی روایت سجده شکر عایشه در وقت شهادت علی رضی الله عنه
شماره فتوى 7605

تعداد بازديد 5852

فرستادن به دوست 

 چاپ كردن

تاريخ اضافه 2012-12-01

 

ابوالفرج إصفهانی، دانشمند پرآوازه و مقبول نزد اهل سنت، در کتاب مقاتل الطالبیین با سند صحیح نقل کرده است:

حدثنی محمد بن الحسین الأشنانی، قال: حدثنا أحمد بن حازم، قال: حدثنا عاصم بن عامر، وعثمان بن أبی شیبة، قالا: حدثنا جریر، عن الأعمش، عن عمرو بن مرة، عن أبی البختری، قال:لما أن جاء عائشة قتل علی علیه السلام سجدت.أبوالبختری گفته: وقتی خبر شهادت علی علیه السلام به عائشه رسید، سجده کرد.الاصفهانی، مقاتل الطالبیین، اسم المؤلف: أبو الفرج علی بن الحسین (متوفای356هـ)، ج1، ص11، طبق برنامه الجامع الکبیر.


الحمدلله،

اولا: أبو الفرج اصفهانی سنی نبوده، بلکه او یک شیعی بود که در اصفهان متولد گشت و بعدا راهی بغداد شد و همانجا رشد کرده و وفات می کند (284 - 356 هـ)، با این وجود او مانند غالب شیعیان امروزی یک رافضی نبود.

نسب او از بنی امیه است و اسم اصلی او (علی بن حسین بن محمد بن أحمد بن هیثم المروانی الاموی القرشی) است، امام ذهبی رحمه الله در کتاب "سیر أعلام النبلاء" درباره او می گوید: «وَالعجبُ أَنَّهُ أُمَوِیٌّ شِیْعِیٌّ» « عجیب این است که با وجود اینکه اموی بود اما شیعه است!» و در همین کتاب می گوید: « یُذکرُ أَنَّهُ مِنْ ذُرِّیَّةِ الخَلِیْفَةِ هِشَامِ بنِ عَبْدِ المَلِکِ، قَالَهُ مُحَمَّدُ بنُ إِسْحَاقَ النَّدیمُ، بَلِ الصَّوَابُ أَنَّهُ مِنْ وَلدِ مَرْوَانَ الحِمَارِ» «محمد بن اسحاق ندیم گفته که او (یعنی ابوالفرج) از ذریه خلیفه (اموی) هشام بن عبدالملک است، اما نظر صحیح آنست که او از نسب مروان حمار (مروان بن حکم) است».

بهرحال هرچه باشد مؤلف کتاب "مقاتل الطالبین" یک شیعه است، و جای تعجب نیست اگر او روایتی را در کتابش بگنجاند که باب طبع شیعیان و در تایید نظرات آنان باشد، حال آنکه مورخین سرشناسی که وقایع زمان خلافت علی رضی الله عنه و بعد وی را گزارش کرده اند، مانند خلیفه بن خیاط، طبری، ابن کثیر، ذهبی، مسعودی وابن اثیر، هیچکدام از این تاریخ نگاران این روایت ابوالفرج اصفهانی را در تاریخ هایشان نیاورده اند.

علاوه بر این، دو محقق عالیقدر (ابن حجر و ذهبی) در کتب خود نوشته اند که ابوالفرج اصفهانی آخر عمرش خرفت شده بود، چنانکه حافظ ابن حجر در کتاب "لسان المیزان" درباره ابوالفرج اصفهانی نوشته: «وقد قال أبو الفتح بن أبی الفوارس: خلط قبل موته» «ابو الفتح بن ابوفوارس گفته: ابوالفرج اصفهانی آخر عمرش دچار خرفتی عقل شد».

 

دوما : قرار نیست هر مؤلفی که قابل قبول باشد تمام سخنان وی را چشم بسته و تقلید وار بپذیریم، و این از صفات شیعیان است که هرآنکس را مورد تاییدشان باشد از او تقلید می کنند، اما در اهل سنت ما یر انبیاء را – هرکه باشد - جایزالخطا و غیر معصوم می دانیم، بنابراین مقبولیت افرادی مانند ابوالفرج اصفهانی – جدا از شیعه بودنش – دلیل بر آن نیست که تمام روایات کتب او را پذیرفته و مهر تایید زده باشیم، اهل سنت حتی تمامی روایات سنن اربعه (نسایی و ابوداود و ترمذی و ابن ماجه) را نپذیرفتند چه رسد به روایات یک مولف شیعی مذهب، بلکه با محک زدن روایات با قواعد علم حدیث حکم به درستی و نادرستی آن داده می شود، برای همین علمای ما احادیث ضعیف و صحیح کتب حدیثی اهل سنت را جدا کرده اند، ولی از آنجائیکه ابوالفرج اصفهانی یک شیعه مذهب است، علمای اهل سنت هنوز اقدام به پالایش کتابهای او سایر کتب شیعه نکردند.

 

سوما: برای آنکه یک روایت را صحیح بدانیم لازمست تمامی شروط زیر دارا باشد :

1- سند روایت متصل باشد. (یعنی از اول تا آخر سند راوی و مروی عنه همدیگر را ملاقات کرده و شاگرد از شیخ سماع کرده باشد)

2- سلسله راویان همگی عادل و ثقه و مورد اعتماد باشند.

3- سلسله ی راویان همگی دارای قدرت ضبط و حفظ قوی باشند.

4- متن حدیث شاذ نباشد (یعنی مخالف حدیث راوی ثقه تر ‏نباشد).

5- حدیث معلول نباشد. و منظور از علت، یعنی هر امر خفی و پنهانی که صحت حدیث را مخدوش می کند، ‏هرچند ظاهر حدیث سالم است.‏

چنانچه حدیثی این پنج شرط را داشته باشد، آنگاه بالاترین رتبه ی حدیث یعنی «صحیح » را به خود اختصاص می دهد و اصولا این پنج شرط، معیار و ملاکی برای تشخیص درجه ی احادیث می باشد، در غیر اینصورت با فقدان یک یا چند شرط، رتبه ی حدیث تنزل خواهد نمود، مثلا اگر قوت حفظ راویان کمتر باشد، حدیث به درجه "حسن" تنزل می کند، و اگر یکی از راویان دارای اختلال هواس باشد یا یکی از راویان ناشناس باشد، حدیث به درجه ضعف تنزل می یابد.

بعضی گمان می کنند که اگر تمامی راویان ثقه باشند پس حدیث حتما صحیح است! اما این یک گمان نادرست است، زیرا ثقه بودن راویان تنها یک شرط از پنج شرط لازمه است، بعبارتی ثقه بودن راویان شرط لازم است اما کافی نیست، مثلا چه بسا دو راوی ثقه باشند اما هیچگاه آن دو راوی ثقه از همدیگر حدیث و روایت نشنیده باشند، و اینجاست که یک محدث سرشناس حکم می کند که حدیث منقطع است، زیرا فلان راوی ثقه دیگر راوی ثقه را هیچگاه ملاقات نکرده و یا از او سماع نکرده است!

با ذکر این مقدمه، می گوئیم:

روایتی که ابوالفرج در کتاب "مقاتل الطالبین" از أبوالبختری آورده که گفته : « لما أن جاء عائشة قتل علی علیه السلام سجدت» « هنگامی که عایشه خبر وفات علی رضی الله عنه را شنید، سجده شکر بجای آورد».

این روایت به درجه صحت نرسیده، و هیچیک از محدثین سرشناس اهل سنت درباره صحت آن اظهار نظر نکردند، و از چند جهت صحت روایت مذکور قابل خدشه است، از جمله :

1- در سند روایت فردی بنام «عاصم بن عامر» وجود دارد، که شرح حال او را در هیچیک از کتب جرح و تعدیل و تراجم و طبقات نیافتیم، از اینرو مشخص نیست که این عاصم بن عامر ثقه است یا خیر؟ و اگر ثقه است آیا دچار اختلال هواس بوده، آیا حافظ بوده، در چه عصری زندگی کرده و آیا از راوی پیش از خود (یعنی جریر) سماع کرده یا خیر؟ و آیا راوی بعد او یعنی احمد بن حازم از او سماع کرده، و خلاصه به دلیل بی اطلاعی ما از شرح حال او نمی توانیم مدعی شویم که سند روایت صحیح و متصل است.

2- همانطور که گفتیم یکی از شروط اساسی صحت حدیث؛ اتصال سند آن است، اما روایتی که ابو الفرج با سند (حدثنی محمد بن الحسین الأشنانی، قال: حدثنا أحمد بن حازم، قال: حدثنا عاصم بن عامر، وعثمان بن أبی شیبة، قالا: حدثنا جریر، عن الأعمش، عن عمرو بن مرة، عن أبی البختری، قال: ..) نقل می کند، معنعن است! و حدیث معنعن یعنی حدیثی که در سندش چنین گفته شود: «عن فلان عن فلان..» بدون آنکه تصریح ‏شده باشد که آن حدیث از طریق تحدیث یا سماع یا اخبار رسیده باشد، مثلا حدیثی که ابن ماجه روایت کرده: «حدثنا عثمان بن أبی شیبة حدثنا معاویة بن هشام حدثنا ‏سفیان عن أسامة بن زید عن عثمان بن عروة عن عروة عن عائشة قالت: قال رسول الله صلی الله ‏علیه وسلم: إن الله و ملائکته یصلون علی میامِن الصفوف» (ابن ماجه 1005).‏

این روایت معنعن است، چنانکه قسمتی از سند حدیث از عنعنه استفاده شده: (سفیان عن أسامة بن زید عن عثمان بن عروة عن عروة عن عائشة).

و روایت ابوالفرج نیز معنعن است؛ آنجا که در سند آمده: (جریر عن الأعمش عن عمرو بن مرة عن أبی البختری).

علما گفته اند که حدیث معنعن با وجود سه شرط زیر، می توان آنرا بعنوان حدیث ‏متصل بشمار آورد:‏

‏1- راوی حدیث سالم از تدلیس باشد.‏

‏2- عدالت راوی مشخص شود.‏

‏3- ملاقات راوی و کسی که از او روایت می کند ثابت شود.‏

حتی بعضی از علما گفته اند که حدیث معنعن بدلیل احتمال انقطاع در آن، حجت نیست، مگر آنکه ‏اتصال آن از طریق دیگری مشخص شود و راوی از مروی عنه سماع کرده باشد. اما امام نووی ‏گفته که این رأی بنا به اجماع سلف مردود است. (صحیح مسلم به شرح نووی، 1/128). ‏

اما اگر بپذیریم که روایت معنعن با وجود سه شرط فوق حکم به اتصال سند آن داده می شود، باز در روایت ابو الفرج اصفهانی یکی از راویان بنام «سلیمان بن مهران الأعمش» با وجود ثقه بودنش اما اهل تدلیس بوده، چنانکه امام ذهبی در کتاب " سیر أعلام النبلاء" درباره اعمش می گوید: « فَإِنَّ الرَّجُلَ مَعَ إِمَامَتِه کَانَ مُدَلِّساً» «این مرد با وجود امامتش در علم اما فردی مدلس بود».

و باز ابن حبان در "الثقات" گفته: «او مدلس بود».

و در کتاب " طبقات المدلسین" درباره اعمش آمده: « سلیمان بن مهران اعمش محدث و قاری کوفه بود و او اهل تدلیس بود و این صفت را کرابیسی و نسایی و دارقطنی و دیگران به او نسبت دادند».

و در کتاب "میزان الاعتدال" درباره اعمش آمده: «و او تدلیس می کرد، و حتی گاهی از راویان ضعیف تدلیس می نمود درحالیکه به آن اطلاع نداشت (یعنی به ضعف راوی مطلع نبود) ولی هرگاه بگوید: "حدثنا" سخنی نمی ماند، اما اگر بگوید: "عن" احتمال تدلیس از وی می رود مگر آنکه از شیوخی که غالبا از آنها سماع کرده مانند (ابراهیم نخعی، وابن أبی وائل، وأبی صالح السمان) روایت کرده باشد، و روایت او از این شیوخ بر اتصال سند حمل می شود».

و باز در همین کتاب آمده: «علی بن سعید نسوی گفته: از احمد بن حنبل شنیدم که می گفت: در احادیث اعمش اضطراب زیادی نهفته است».

و در کتاب "الجرح و التعدیل" بنقل از جریر بن عبدالحمید (راوی قبل اعمش) آمده : «ما احادیث اعمش را وصل می کردیم، اگر خواستید (روایت ما از وی را) بپذیرید وگرنه نپذیرید».

خلاصه اینکه هرچند شکی در ثقه بودن اعمش رحمه الله وجود ندارد، با این وجود احادیثی را که از وی بصورت عنعنه نقل شده باشد، حکم به اتصال سند آن داده نمی شود، زیرا زمانی حکم به اتصال حدیث عنعنه می شود که هیچ راوی مدلسی در آن نباشد. و ابن صلاح شهرزوری مولف مشهور کتاب "مقدمه ابن صلاح" در این کتاب می گوید: «بعضی از مردم این نوع سند (معنعن) را از قبیل مرسل و منقطع می‌دانند مگر ‏این که از طریق سندهای دیگر اتصالش ثابت شود. اما حقیقت مطلب و آنچه که متداول است ‏این است که این نوع سند از نوع سندهایی متصل است که این نظر جمهور ائمه‌ی حدیث و ‏غیره می‌باشد. و صاحبان صحاح این نوع سندها را در کتاب‌های خود آورده و پذیرفته‌اند و ابوعمر بن عبدالبر، حافظ، ‏نزدیک است ادعا کند اجماع ائمه‌ی حدیث بر آن است و ابو عمرو الدانی المقری، حافظ، ادعا ‏کرده است که اهل روایت (نقل) بر آن اجماع دارند و این در صورتی است که راویان حدیث ‏معنعن ملاقاتشان با همدیگر به ثبوت رسیده باشد و راوی مدلس نباشد و در این صورت است ‏که حدیث متصل خوانده می‌شود مگر این که خلاف آن ثابت شود». (مقدمه ی ابن صلاح؛ بخش شناخت حدیث معضل).‏

و قاعده احادیث فرد مدلس چنین است : حدیث مدلس غیر مقبول است مگر آنکه فرد تدلیس کننده ثقه باشد و با الفاظی تصریح کرده باشد که حدیث را مستقیما از کسی که از وی روایت کرده، گرفته است. مثلا بگوید: (سمعت فلاناً یقول؛ شنیدم فلانی می گفت) یا (رأیته یفعل؛ دیدم فلانی چنین می کرد) یا (حدثنی؛ برایم گفت) و همانند آنها، اما اگر به شنیدن آن تصریح نکرده باشد، مثلا بگوید : «عن فلان»، حدیثش مقبول نیست و این رای راجح است. (نگاه کنید به: تیسیر مصطلح الحدیث، دکتر محمود طحان، ص 69-68 با اختصار).

و در روایت اعمش از عمرو بن مرة تصریح به سماع نشده و با "عن" آمده، و چون اعمش گاها تدلیس می کرده، لذا نمی توان حکم به اتصال سند روایت ابوالفرج اصفهانی داد و در مجموع روایت او مردود است.

نکته : در تدلیس، راوی، حدیث را از شیخی (که وی را ملاقات کرده) روایت می کند که معمولا احادیثی را از او شنیده است، اما این حدیثی را که او تدلیس کرده است از آن شیخ نشنیده، بلکه از شیخ دیگری شنیده، ولی او آن شیخ را از سند حدیث حذف می کند و در عوض حدیث را با الفاظی روایت می کند مانند ( قال فلان یا عن فلان) که برای مخاطب چنین وهم می کند که حدیث را از شیخ مورد نظرش سماع کرده است. و گاهی هم حدیث را از شیخی که همعصر وی بوده ولی او را ملاقات نکرده روایت می کند؛ با لفظی که توهم سماع راوی از مروی عنه می رود.

 

چهارم : روافض با استناد به چنین روایاتی سعی دارند تا اینگونه به عوام الناس القاء کنند که عایشه رضی الله عنها نسبت به علی رضی الله عنه خصومت و دشمنی داشته است، و بطور کلی هدف روافض اینست که با استناد به روایات ضعیف و جعلی ثابت کنند که صحابه با علی و خاندان او سر ستیز و دشمنی داشتند، تا به این ترتیب این توهم خیالی را که صحابه خلافت آسمانی علی رضی الله عنه را انکار و نپذیرفتند را بهتر در بین مردم بقبولانند.

حال آنکه در پایان جنگ جمل هنگامی که علی رضی الله عنه گروهی به سرپرستی محمد بن ابی بکر و فرزندانش حسن و حسین مأمور رساندن عایشه به مدینه نمود، ام المؤمنین عایشه ضمن اظهار ندامت از این واقعه – ای کاش خداوند بیست سال پیش از این جانم را گرفته بود – گفت: فرزندانم برخی از ما از راه کوتاهی یا زیاده‌روی بر برخی دیگر عتاب کرده ایم، لذا هیچکس به خاطر ناراحتی‌هایی که به وی رسیده است، بر دیگری تجاوز نکند. سپس چشمش را به جایی که علی رضی الله عنه ایستاده بود انداخت و به گفته اش چنین ادامه داد: «به خدا قسم بین من و علی در قدیم مطلبی جز آنچه که بین زن و خویشان شوهرش می‌باشد وجود نداشته است و در نظر من او از نیکان است». هنوز علی این سخن را از وی نشنیده بود که جمعیت را مخاطب ساخته، و فرمود: «مردم به خدا قسم راست گفت و نیک گفت بین من و او چیزی جز آن نبوده است، و در دنیا و آخرت همسر پیغمبرتان است». البدایه و النهایه 7 / 233، و کامل ابن اثیر 3 / 197، و العقد الفرید 5 / 74.

و باز ابویعلی از جمیع بن عمیر نقل می‌کند که گفت: همراه پدرم نزد عایشه رفتم و از علی رضی الله عنه سؤال کردم، گفت: «من مردی را عزیزتر از او نزد رسول خدا  صلی الله علیه وسلم ندیدم و همچنین زنی را عزیزتر از زنش نزد رسول خدا ندیده‌ام». البدایه و النهایه 7 / 335، و المسند الجامع 20 / 375.

همچنین از طرف عایشه سخنان دعا و ثنا در حق حضرت علی رضی الله عنه بیان شده، چنانکه در مسند احمد جلد اول صفحات 6 و 87 مُسندات علی مرتضی آمده است:

«قَالَتْ: فَمَا قَوْلُ عَلِیٍّ حِینَ قَامَ عَلَیْهِ کَمَا یَزْعُمُ أَهْلُ الْعِرَاقِ؟ قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ: صَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ. قَالَتْ: هَلْ سَمِعْتَ مِنْهُ أَنَّهُ قَالَ غَیْرَ ذَلِکَ؟ قَالَ: اللَّهُمَّ لاَ. قَالَتْ: أَجَلْ صَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ، یَرْحَمُ اللَّهُ عَلِیًّا رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ، إِنَّهُ کَانَ مِنْ کَلاَمِهِ لاَ یَرَی شَیْئاً یُعْجِبُهُ إِلاَّ قَالَ صَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ، فَیَذْهَبُ أَهْلُ الْعِرَاقِ یَکْذِبُونَ عَلَیْهِ وَیَزِیدُونَ عَلَیْهِ فِی الْحَدِیثِ».

ترجمه: «عایشه پرسید، پس سخن علی وقتی که اهل عراق در برابر او ایستادند، چه بود. گفت: (آن مرد) که شنیدم که علی می‌گفت: صَدَق اللهُ وَرَسُولُه، عایشه پرسید آیا شنیدی از او که سخنی غیر از این بگوید؟ گفت: نه بخدا. گفت: آری، صَدَقَ اللهُ وَرَسُولُه، خدا بر علی رضی الله عنه رحمت کند، همانا این سخن او بود که هر وقت چیزی می‌دید که او را بشگفت می‌آورد می‌گفت: صَدَقَ اللهُ وَرَسُولَه و اهل عراق بر او دروغ می‌بندند و در گفته‌های او مطالبی می‌افزایند».

و جالب اینست که این روافض که سعی دارند با استناد به روایات واهی مردم عامی را فریب بدهند تا به او بقبولانند که عایشه رضی الله عنها با علی رضی الله عنه دشمنی داشته، اما در کتاب "بحار الانوار" از مهمترین کتب روافض آمده که: «وقتی به عائشه‌ی صدیقه خبر رسید که خوارج علی رضی الله عنه را کشته اند، عائشه گفت: از پیامبر صلی الله علیه وسلم شنیدم که می‌گفت: «بار خدایا! آنان بدترین افراد امت من هستند که بهترین افراد امت من آنان را می‌کشند. سپس عائشه ادامه داد: و بین من و علی چیزی جز آنچه بین زن و فامیل شوهرش هست نبود». بحارالأنوار 33 / 232.

 

والله اعلم

وصلی الله علی نبینا محمد وعلی اله وصحبه وسلم

سایت جامع فتاوای اهل سنت و جماعت

IslamPP.Com