نگاهی به زندگی امام محمد بن اسماعیل البخاری
 

نگاهی به زندگی امام محمد بن اسماعیل البخاری

نگاهی به زندگی امام محمد بن اسماعيل البخاری

 

زندگي امام بخاري، سيرت، شمائل وفضائل وجوانب مختلف شخصيت او را نمي توان در چند ‏‏صفحه به بحث وتدقيق گرفت، بلکه آن، نياز به نگاشتن کتاب ضخيمي دارد، ولي از باب "ما ‏‏لايدرک کله، لايترک جله" به صورت بسيار فشرده، معلوماتي را در مورد ايشان خدمت ‏‏خوانندگان عرضه ميداريم.‏ 

نامش: محمد پسر اسماعيل پسر ابراهيم پسر مغيره پسر "بردزبه" جعفي، وکنيه اش ابوعبدالله ‏‏ولقبش: بخاري است. او در شب جمعه سيزدهء شوال سال 199هـ در شهر بخارا تولد يافت. امام ‏‏بخاري را "جعفي" بدان سبب گويند که جد بزرگش، مغيره به دست اليمان الجعفي به اسلام ‏‏گرائيد، ازان سبب نسبت او به سوي قبيله يمان شد. البته در مورد جدش، يعني ابراهيم معلومات ‏‏کافي در دست نيست، اما پدرش، اسماعيل از عالمان وارع وپرهيزگار و شخص متمول و ‏‏ثروتمند، و ازشاگردان امام مالک وحماد بن زيد بوده است، او بهنگام مرگش گفته است که در ‏‏سرمايه او مال حرام و مشتبه وجود ندارد. بخاري کودکي بود که پدرش وفات يافت، ازان رو ‏‏مادرش به تربيت و تعليم فرزندش همت گماشت، وثروت فراواني را که از پدرش به ارث مانده ‏‏بود، وقف تعليم وتربيت او نمود.‏ 

سفر حج ‏:

‏ بخاري بعد از خواندن مقدمات وکسب معارف آن دوره در بخارا، در همراهي مادر وبرادر ‏‏بزرگش،َ احمد به غرض اداي حج عازم مکهء مکرمه گرديد، چنانچه پس از اداي فريضهء حج ‏‏مادرش و برادرش دو باره به وطن بر گشتند، و امام بخاري به غرض طلب حديث در همانجا ‏‏باقي ماند. ‏ 

 

رحلت در طلب حديث:

چنانکه قبلا ياد آور شديم، بخاري قبل از سفر حجش به فراگيري علوم به ويژه احاديث نبوي ‏از ‏علماي بخارا پرداخت، وسپس به مکهء مکرمه رفت، ومدتي آنجا ماند، پس ازان عازم ‏مدينه ‏منوره گرديد، وسپس به اکثر شهرهاي جهان وسيع اسلام، براي استماع حديث وتکميل ‏معلومات ‏خود، مسافرت نمود. او چه در حضر وچه در سفر از اساتيد بيشماري استماع ‏احاديث نموده ‏است، وخودش آنان را بيشتر از يکهزار نفر به شمار آورده است، وما به طور ‏مثال از بعضي ‏از استادان او نام مي بريم:‏ 

در بخارا، محمد بن سلام البيکندي، و عبدالله بن جعفر المسندي، ومحمد بن يوسف ‏ومحمد بن ‏عروه. در بلخ، مکي بن ابراهيم، قتيبه بن سعيد بغلاني، يحيي بن بشر. در بغداد، ‏عفان، محمد ‏بن عيسي، و سريج بن نعمان، علي بن المديني، احمدبن حنبل. در مکه: ‏ابوعبدالرحمن المقرئ ، ‏وحسان بن حسان البصري. در بصره، ابو عاصم النبيل، وانصاري. در ‏کوفه، عبيدالله بن موسي، ‏و ابونعيم. در شام، ابو مسهر، ومحمد بن يوسف فريابي. در عسقلان، ‏آدم. در حمص، ابواليمان. ‏در دمشق، ابو مسهر. و...‏ 

بهمين ترتيب شاگردان بيشماري را هم تربيت کرد، به عنوان نمونه برخي از ايشان را نام مي ‏بريم: ‏امام مسلم، امام ترمذي، امام نسائي، محمد بن نصر مروزي، صالح بن محمد، مطين، ابن ‏‏خزيمه، ابوقريش، ابن صاعد، ابن ابي داود، ابوعبدالله فريري، ابوعبدالله محاملي، ابوزرعه، ‏‏ابوحاتم، ابراهيم بن اسحاق، محمدبن يوسف، منصور بن محمد، حماد بن شاکر وغيره. ‏ 

خطيب بغدادي از فربري شاگرد بخاري نقل کرده که گفته است: افراد حلقه هاي استماع احاديث ‏‏صحيح بخاري که هم درس من بودند، هفتاد هزار نفر بودند، که به جز من احدي ازآنان در حال ‏‏حيات نيست.‏

 

ذکاوت و نبوغ:‏

آثار نجابت و ذکاء از خوردسالي در سيماي او هويدا بود، چنانچه هنوز به بلوغ نرسيده بود که ‏‏راجع به مذاهب فقهي و مسائل حديث و علم اسماء الرجال معلومات کافي فراهم نموده بود، و ‏‏در همين دوران برخي مشائخ خود را متوجه اشتباهات علمي شان مي ساخت. ودر شانزده ‏‏سالگي کتابهاي معروفي را خوانده و احاديث زيادي را استماع نموده بود، او خود گفته است که ‏‏در نوجواني هفتاد هزار حديث در حفظ داشته ام. وذهبي در بارهء اين برهه از عمر او مي گويد: ‏‏‏" صنف وحدث وما في وجهه من شعر" يعني: او به تصنيف و روايت احاديث در حالي پرداخت ‏‏که هنوز مويي در چهره او ديده نمي شد.‏ 

امام بخاري از حيث قدرت ضبط وقوت حافظه از نوابغ روزگار بود، هر گاه کتابي را يک بار ‏‏مطالعه مي کرد، آن کتاب در حافظه اش مي ماند. باري، همدرسانش که هنوز از قدرت حافظهء ‏‏او آگاهي نيافته بودند، هنگامي که احاديثي را استماع مي نمودند وآنها را ياد داشت مي کردند، ‏‏مي ديدند که بخاري احاديث را ياد داشت نمي کند، لذا او را به تنبلي متهم کرده و ملامت مي ‏‏نمودند که چرا وقت خود را بي هوده صرف مي نمايي. امام بخاري به آنان گفت: جمع احاديثي ‏‏را که ياد داشت کرده ايد، پيش روي خود بگذاريد که جمعا يازده هزار حديث هستند، ومن آنها ‏‏را از حفظ برايتان مي خوانم، بخاري تمام آن تمام احاديث را در حفظ داشت، و همانگونه که ‏‏آنان ياد داشت کرده بودند، آنها را بيان نمود، و تمام همدرسانش را در شگفتي وتعجب ‏انداخت.‏ 

بخاري مدتي زيادي در مدينه منوره به فراگير حديث شريف پرداخت، ودر همانجا به تأليف دو ‏‏کتاب مهمش همت گماشت، چنانچه او خود گفته است: " در هجده سالگي در روضهء مطهر ‏‏نبوي، در شبهاي مهتابي کتاب "قضايا الصحابه" و کتاب "التاريخ الکبير" را تأليف نمودم".‏ 

آنچه محدثان معاصر بخاري را در حيرت انداخته بود، اوج قوت حافظه وثبت وضبط بخاري نه ‏‏تنها در متن احاديث، بلکه در اسناد متعدد تمام احاديث وحتي تقدم وتأخر نام راويان آن اسناد، ‏‏بود. وهنگامي که قدرت ضبط وحافظه او در جهان اسلام انتشار يافت، برخي به آن احساس ‏‏سرفرازي مي کردند وبرخي هم از روي حسادت، چنين قدرتي را براي حافظه بخاري يک ‏مبالغه ‏اغراق آميز وغير قابل قبول مي دانستند. لذا براي تحقيق اين مطلب دو مرتبه او را ‏امتحان کردند، ‏يک بار در بغداد، ويک بار در شهر سمرقند که ما يک واقعهء آنرا طور نمونه ‏درينجا ذکر ‏ميکنيم.‏ 

در سمرقند که چهار صد نفر اساتيد و طلاب حديث بعد از شنيدن خبر ورود بخاري بهمان شهر ‏‏يک هفته دور هم جمع شدند، وبراي اينکه بخاري را از حيث روايت در اشتباه بيندازند ‏‏مشورتهايي کردند، وپلاني سنجيدند به اين طور که در مجموعه اي از احاديث، سلسلهء سندهاي ‏‏شام را در سلسلهء سندهاي عراق و سلسله سندهاي عراق را در سلسلهء اسناد شام وارد کردند، ‏‏وبه همين تربيب در اسناد ومتون يک سلسله احاديث ديگر، رد وبدلهاي را وارد کردند، و وقتي ‏‏بخاري را از صحت آن احاديث پرسيدند، بخاري بعد از آنکه تمام اسناد تبديل شده را به ‏صورت ‏اصلي و واقعي خود برگرداند، صحت آنها را تأييد کرد، و آن چهار صد نفر نتوانستند در ‏‏تصحيح اسناد تبديل شدهء اين مجموعه از احاديث اشتباهي از او مشاهده نمايند.‏ 

بخاري به همان اندازه که در حفظ متون واسناد آنها، اهتمام وتوجه داشت، به استنباط احکام ‏‏ومسائل نيز توجه جدي داشت، وبراي ثبت وضبط آن به قلم دست مي برد، به همين جهت شبها ‏‏ناگاه لحاف را کنار مي زد و چراغ را روشن مي کرد، مطلبي را که به ذهنش رسيده بود، ياد ‏‏داشت مي نمود، و چراغ را خاموش مي کرد، و بار ديگر اين کنار زدن لحاف و روشن کردن ‏‏چراغ و ياد داشت کردن مطلب و خاموش کردن چراغ تکرار مي گرديد، و گاهي بيست مرتبه ‏‏تکرار مي شد، واين به ما مي رساند که هوش و حواس بخاري همواره متوجه استنباط احکام از ‏‏احاديث و فهميدن معني واقعي آنها بوده است.‏ 

 

صفات وخصوصيات:‏

بخاري علاوه بر آن همه تبحر در حديث وفقه وتفسير به فضائل اخلاق اسلامي هم آراسته بود، ‏‏وبي نهايت بردبار، واهل حيا و داراي شجاعت وسخاوت و ورع ، پرهيزگاري، زهد، وتقوا بود، ‏‏هر سحرگاه سيزده رکعت نماز مي خواند، و در ماه رمضان در هر سه شب ختمي را تلاوت ‏مي ‏کرد، و همواره بر فقرا ومستمندان انفاق مي کرد. او از غيبت سخت اجتناب مي کرد، ‏چنانچه او ‏خود ميگويد: اميدوارم با خداوند ملاقي شوم، وبه سبب غيبت کسي، مرا مؤاخذه نکند.‏ 

باري او در نماز ايستاده بود، زنبوري به لباسش داخل شد، و از هفده جاي بدنش او را نيش زد، ‏‏ولي نمازش را قطع نکرد، هنگاميکه از نماز فارغ شد، گفت: ببينيد که چيزي مرا در نماز اذيت ‏‏کرد، ديدند که زنبوري است واز هفده جاي او را گزيده است.‏ 

عبدالله بن محمد صيار ميگويد: من نزد امام بخاري در منزلش بودم که کنيزش آمد، ومي ‏‏خواست داخل خانه شود، ناگهان پايش بر دوات سياهي امام بخاري لغزيد، امام به او گفت: ‏‏چگونه راه ميروي؟ کنيز در جواب گفت: هنگاميکه راه مرور نباشد، پس چگونه راه بروم؟! ‏امام ‏بخاري هردو دستانش را بلند کرد، و گفت: برو ، تو را آزاد ساختم. به بخاري گفته شد که ‏تو را ‏ناراحت ساخت! او در جواب گفت: با آزاد ساختن او خودم را راضي کردم.‏ 

 

امام بخاري از ديدگاه اساتذه و معاصرانش:‏

بلا مبالغه تمام اساتذه ، معاصران، و شاگردان وعلماي که بعدا آمده اند، همه به فضل، کمال، ‏‏تقوا خدا ترسي، وجايگاه ويژهء علمي امام بخاري در حديث، فقه، تفسير، و تاريخ ، نه تنها ‏‏معترف بودند، بلکه او را در موارد ياد شده يکتاي روزگارش مي دانستند، که ما درينجا چند ‏‏نمونه از سخنان اساتذه، معاصران، وشاگردانش را نقل ميکنيم: ‏ 

‏1-‏ ابو مصعب احمدبن ابوبکر زهري مي گويد: محمدبن اسماعيل از نظر ما نسبت به ‏احمد بن ‏حنبل از مهارت بيشتر در فقه وحديث برخوردار است. شخصي از حاضرين او را ‏سرزنش ‏نموده گفت: از حد تجاوز نمودي؟ ابو مصعب در جواب گفت: هرگاه امام مالک را مي ‏ديدي ‏وسپس به سيماي محمدبن اسماعيل، وسيماي مالک مي نگريستي ، البته هردو را در فقه ‏و ‏حديث همسان مي يافتي.‏ 

‏2-‏ امام قتيبه بن سعيد بغلاني استاد امام بخاري، مي گويد: با فقهاء، زاهدان و عابدان ‏نشستم، و ‏از هنگامي که خود را به هوش يافتم، همانند محمدبن اسماعيل را نديدم. او در ‏عصرش همانند ‏عمر در عصر صحابه بود. او ميگويد: از شرق و غرب طالبان علم نزدم آمدند، ‏اما کسي را به ‏سان محمدبن اسماعيل نيافتم.‏ 

‏3-‏ امام احمدبن حنبل گفته است: از خراسان زمين (عالمي) همانند محمدبن اسماعيل ‏بخاري ‏ظهور ننموده است.‏ 

‏4-‏ محمدبن بشار، او را سردار فقهيان مي ناميد.‏ 

‏5-‏ عبدالله بن محمد مسندي ميگويد: محمدبن اسماعيل، امام است، هرکه او را امام ‏نداند، اورا ‏متهم کن.‏ 

‏6-‏ احمدبن اسحاق سرماري ميگويد: اگر کسي خواسته باشد، فقيه واقعي و راستين را ‏ببيند، بايد ‏بسوي محمدبن اسماعيل نگاه کند.‏ 

‏7-‏ امام اسحاق بن راهويه که از استادان بلند پايه امام بخاري نيز هست، به شاگردانش ‏مي گفت: ‏اين جوان (بخاري) را ببينيد ، و ازو حديث بنويسيد، زيرا اگر او در عصر حسن بصري مي ‏‏بود، بر اساس معرفتي که درحديث و فقه دارد، حسن بصري نيازمند او مي شد.‏ 

‏8-‏ امام عبدالله بن عبدالرحمن دارمي گفته است: من در حرمين، حجاز، شام، وعراق علماي ‏‏زيادي را ديده ام، ولي همانند محمدبن اسماعيل عالم جامع را نديده ام.‏ 

‏9-‏ ابوسهل محمودبن النضر الفقيه مي گويد: من از سي تن از علماي مصر شنيدم که ‏ميگفتند: ‏ما در دنيا آرزويي جزاين نداريم که محمد بن اسماعيل را ببنيم.‏ 

 

عودت به بخارا:‏

او در جريان برگشتش به بخ