در سایت اسلام تکس خواندم که شعیه ها می گویند که شما به غیب دانستن امامان ما باور ندارید پس چرا ابن تیمیه (رح) میگوید که غیب را می دانست و همچنان شاگردش ابن قیم (رح) هم در کتاب خود گفته که استادش غیب میدانسته و از لوح محفوظ برای الهام میشد آیا این سخنان شعیه ها در مورد ایشان درست است؟ لطفا توضیح بدارید.
الحمدلله،
شما می بایست به همان سایت مراجعه می کردید و جواب را می خواندید.
اما این یک قاعده است که باید هر مومن موحدی یاد بگیرد:
احدی از مخلوقات خداوند علم غیب ندارند و غیب فقط و فقط و فقط نزد الله تعالی است و بس.
دلیل:
الله تعالی می فرماید:«قُلْ لَا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ» نمل 65. «بگو در آسمانها و زمین جز خداوند کسی غیب نمیداند» و می فرماید:«لَهُ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» کهف 26.
«غیب آسمانها و زمین نزد خداوند است» و می فرماید:«عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ الْکَبِیرُ الْمُتَعَالِ» رعد 9.«عالم و دانای عالم نهان و ظاهر خداوند بزرگ و متعال است».
جز خداوند هیچ کس، نه ملائکه مقرب، نه پیامبر فرستاده شده چه برسد به کسی که در مقام پایین تر از آن دو باشد، غیب نمیداند.
الله تعالی از زبان نوح؛ می فرماید:«وَلَا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَیْبَ» هود 31.
«به شما نمی گویم که گنجینه های خداوند نزد من است و نمی گویم که علم غیب می دانم» و از زبان هود؛ می فرماید:«قَالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَأُبَلِّغُکُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ» احقاف 23.
«گفت جز این نیست که علم نزد خداست و آنچه بخاطر آن ارسال شده ام به شما ابلاغ می کنم» و به پیامبرص می فرماید که بگوید:«قُلْ لَا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَیْبَ» انعام 50. «بگو به شما نمی گویم که گنجینه های خداوند نزد من است و نمی گویم که غیب می دانم» و می فرماید:«وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلَائِکَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ*قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ» بقره 31- 32.
«خداوند تمام نامها را به آدم یاد داد سپس آنها را بر ملائکه عرضه داشت و فرمود: به آن اسمها مرا خبر دهید اگر میدانید؟ گفتند: خداوندا تو پاک و منزهی ما جز آنچه به ما آموخته ای نمی دانیم همانا تو علیم و حکیم هستی».
به خاطر همین بر هر مسلمانی واجب است که از شیادان و دروغگویان که ادعای علم غیب دارند و بر خداوند دروغ میبندند دوری جویند کسانی چون ساحران، دروغگویان و ستاره شناسان و غیر آنها که خود و بسیاری دیگر را گمراه نموده و از راه راست منحرف شده اند.
حال بنا بر این قاعده هرکس ادعای علم غیب کرد، بر شما واجب عینی است که او را تکذیب کنید و نیازی نیست دنبال دلایل وی باشید که آیا او دلیلی برای این ادعای باطل دارد یاخیر.
پس در مورد قضیه ی ابن تیمیه رحمه الله نیز تکلیف اینست که قبل از هرچیز این ادعا را تکذیب می کنیم، و در مرحله ی بعد نیازی هم به دلیل و سند و صحت نداریم تا چنین ادعایی را رد نمائیم.
اما اگر جهت علاقه تمایل دارید تا از صحت این گفتار مطلع شوید، این شما هستید که باید قائل این ادعا را به چالش بکشانید و از او دلیل بخواهید که دلیل شما از این افترا چیست؟ نه از ما که چنین ادعایی را نسبت به ایشان نکرده ایم، شما باید مواظب مکر و حیله ی روافض باشید؛ آنها ادعایی را مطرح می کنند بعد از ما می خواهند دنبال سند بگردیم!! در حالیکه این ما هستیم که باید از آنها دلیل و مدرک بخواهیم نه اینکه شما بروید تحقیق کنید تا سند آن ادعا را بیابید بلکه در همان لحظه ی نخست چنانکه برای ادعای خود سند آورد که خوب است وگرنه اگر سندی نیاورد دیگر لازم نیست وقت خود را دنبال سند ادعای آنها بگذارید و همان لحظه حرف و ادعای آنها را تکذیب نمایید.
اما پیش بینی کردن مسائلی از روی شواهد و قرائن را نمی توان غیب نامید زیرا در غیب گفتن شخص بدون شک و تردید و با قاطعیت ادعای خبری را در آینده می دهد بدون وجود هیچ قرائن و شواهدی اما مثلا هواشناسان با توجه به قرائن و شواهد موجود در حرکت ابرها پیش بینی می کنند که فردا باران می بارد ولی این غیب نیست بلکه آن کارشناسان هوا شناسی از روی قرائن و شواهد عینی که موجود است اقدام به خبر هوای فردا یا چند روز آینده را می دهند، بنابراین اگر شیخ الاسلام مثلا خبر دهد که با توجه به نصوص قرآنی مسلمانان بر تمام کره ی زمین مسلط خواهند شد ، این غیب گویی نیست زیرا او با توجه به نصوص قرآنی چنین ادعایی کرده از آنجا که می فرماید:
« وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ»(نور 55)
یعنی: خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند وعده میدهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد.
حال اگر شما نیز بنا به این آیه بگویید من خبر می دهم که بالاخره روی مومنان زمین را خواهند گرفت، غیب گویی نکرده اید.
اما مسئله ی دیگری نیز وجود دارد بنام کرامات اولیاء:
بیاد داشته باشید که غیب با کرامات اولیاء فرق می کند و ممکن است برخی از مومنان متقی که جزو اولیاءالله هستند دارای کراماتی باشند که آن کرامات را خداوند بدانها الهام و عطا می نماید، اما نخست باید فرق غیب با کرامات را بدانیم تا اگر احیانا فردی ادعای کرامت کرد تشخیص دهیم که آیا آن ادعا کرامت است یا واقعا قصد غیب گویی دارد و در زیر نام کرامات غیب گویی خود را بر دیگران مخفی می سازد.
غیب گویی یعنی اینکه شخص از آینده خبر می دهد یا اینکه چیزی را که نمی داند کجاست بدان اطلاع می دهد و خبر رساندن او به این امورات از روی آگاهی است. اما کرامات از جنس معجزات هستند یعنی اموراتی هستند که انجام آنها توسط انسان عادی سخت یا ناممکن است مانند غرق نشدن در آب دریا و نسوختن در آتش و ازدیاد غذای کم، و پدیدههای دیگر.
معجزه از عجز گرفته شده و به معنی عدم توانایی است.در قاموس آمده: معجزه پیامبر صلی الله علیه وسلم چیزی است که دشمن از مبارزه کردن با آن عاجز می شود و «هـ» معجزه در اینجا برای مبالغه آمده است.
معجزه در اصطلاح:(أمر خارق للعادة یجری علی أیدیَ الأنبیاء للدلالة علی صدقهم مع سلامة المعارضة) «امر خارق العاده ای است که بر دست انبیاء برای صدق دعوتشان همراه با اینکه چیزی توانایی معارضه کردن با آن را ندارد، جاری می شود».
اینکه گفته می شود خارق للعادة: آنچه را که از افعال، و احوال طبیعی انبیاء روی می دهد از معجزه خارج می گردد.
و اینکه گفته می شود یجری علی أیدیَ الأنبیاء: امور خارق العاده که بر دست اولیاء انجام می شود را خارج می سازد و آن جزو معجزه به حساب نمی آید بلکه کرامات است که به خاطر پیروی کردن آنها از پیامبران جاری می گردد. و به طریق اولی آنچه مربوط به ساحر و کاهن از سحر و جادو که جز از انسان شرور روی نمی دهد، خارج می گردد.
و این گفته للدلالة علی صدقهم مع سلامة المعارضة: دروغگویانی که مدعی علم غیب هستند از امور خارق العاده و همچنین سحر را خارج می کند زیرا آنها از معارضه سالم نیستند بلکه با مانند خود از سحر در معارضه می باشند زیرا آن از جمله سحر و جادو می باشد.
تعریف کرامت:
(الکرامة: أمر خارق للعادة غیر مقرون بدعوی النبوة ولا هو مقدمة لها تظهر علی ید عبد ظاهر الصلاح مصحوب بصحیح الاعتقاد والعمل الصالح) «کرامت به کاری خارق العاده گفته میشود که انجام دهنده آن ادعای پیامبری نمی کند و حتی مقدمهای برای ادعای آن نمی باشد و بر دست بنده ای صالحی که دارای عقیده ای صحیح و عمل صالح است ظاهر می شود».
وقتی گفته می شود أمر خارق للعادة: کارهایی که بر حسب عادت انجام می شوند را خارج می سازد.
وقتی گفته می شود غیر مقرون بدعوی النبوة: معجزات انبیاء خارج می گردد.
و وقتی گفته می شود ولا هو مقدمة لها: همه امورات خارق العاده ای که قبل از پیامبری برایشان روی می دهد و مقدمه پیامبری آنهاست از آن خارج می گردد.
و اینکه گفته می شود ویظهر علی ید عبد ظاهر الصلاح . . : آنچه بر دست ساحر و کاهن که سحر و جادو می باشد خارج میشود.
ولی یک تفاوت بین آنها (معجزه و کرامت) وجود دارد.
زیرا معجزه همراه با تحدی و مبارزه طلبی است ولی کرامت فاقد تحدی میباشد، تحدی یعنی اینکه پیامبری به امتش بگوید: اگر بعد از دیدن معجره، ایمان نیاورید، عذاب خدا بر شما نازل میشود، در حالی که کرامت، چنین نیست. بزرگترین کرامت مؤمن صبر و استقامت در اطاعت و بندگی خداست که مستلزم انجام کارهای نیک و اجتناب از کارهای بد میباشد.
معجزه برای ادعای نبوت بکار می رود برخلاف کرامت که صاحب آن ادعای نبوت نمی کند و به خاطر تبعیت از پیامبر و استقامت بر شریعتش آن کرامت برایش حاصل شده است. معجزه خاص پیامبران و کرامت برای اولیاء است. در مجموع هر دو امری خارق العاده هستند. هر کرامت اولیایی نشانه ای از معجزات رسولش است که خداوند را با شریعتش عبادت می کند.
اطلاق معجزه بر کارهای خارق العاده انبیاء و کرامت بر کارهای خارق العاده اولیاء دو اصطلاح هستند که در کتاب و سنت موجود نمی باشند. و آن اصطلاحی است که علما بعداً بر آن دو بکار برده اند و برای فهم و معنای آن دو به آنچه در نصوص حق بیان شده، مراجعه کرده اند.
خداوند درباره اولیاء و کرامات آنان در قرآن سخن گفته است، از جمله در آیات 62 تا 64 سوره یونس چنین میفرماید:
« أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ (62) الَّذِینَ آَمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ (63) لَهُمُ الْبُشْرَی فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الْآَخِرَةِ لَا تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»
«آگاه باشید! که دوستان خدا ترسی (از خواری در دنیا و عذاب در آخرت) ندارند. (برای از دست رفتن مال و منال دنیا) غمگین نمیشوند، (اولیای خدا) کسانی هستند که ایمان آوردهاند و تقوا را پیشه خود ساختهاند، برای آنان در دنیا (هنگام مرگ) و در آخرت (هنگامه رستاخیز) بشارت (به خوشبختی و نیکی) است، وعده خدا تخلف ناپذیر است، این است سعادت و پیروزی بزرگ».
در آیه 257 سوره بقره، در این مورد میفرماید:
« اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آَمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ»
«خداوند ولی و عهدهدار (امور) کسانی است که ایمان آوردهاند. خداوند، آنان را از تاریکیهای (گمراهی) بیرون میآورد و به سوی نور (ایمان) میبرد».
در آیه 34 سوره انفال، میفرماید:
« إِنْ أَوْلِیَاؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ»
«همانا اولیای خدا تنها افراد پرهیزگار میباشند».
در آیات 24 تا 26 سوره مریم، میفرماید:
« فَنَادَاهَا مِنْ تَحْتِهَا أَلَّا تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا (24) وَهُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیًّا (25) فَکُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْنًا »
«(جبرئیل) از زیر درخت، مریم را صدا زد (و گفت:) غمگین مباش، پروردگارت پائین (از تو) چشمه آبی پدید آورده است (جاری ساخته است) تنه درخت خرما را بتکان تا برای تو خرمای تازه بیندازد. پس (از این خرمای تازه) بخور و (از آن آب گوارا) بنوش و (به این فرزند خود که معجزه خداوند است) چشم روشن دار. (شادباش)».
2- رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وسلم درباره اولیا و کرامات آنان سخن گفته است، از جمله در یک حدیث قدسی، چنین میفرماید: «هر کس با اولیای من دشمنی کند، من با او میجنگم. بهترین کاری که بنده من بوسیله آن بمن نزدیک میشود، ادای فرایض و واجبات است. و نیز بنده من همواره با انجام عبادات نفلی بمن نزدیک میشود و مورد محبتم قرار میگیرد، وقتی که مورد محبتم قرارگرفت، من گوش او میشوم تا بوسیله آن بشنود، و چشم او میشوم تا بوسیله آن ببیند، و دست او میشوم تا بوسیله آن اشیاء را بگیرد. و پای او میشوم تا بوسیله آن، راه برود اگر از من چیزی بخواهد، حتما به او میدهم، و اگر در پناه من بیاید، به او پناه میدهم».
در حدیث قدسی دیگر، خداوند میفرماید: «من انتقام دوستانم را میگیرم، همانطور که شیرجنگجو انتقام خود را میگیرد».
در حدیثی دیگر، آن حضرت صلی الله علیه وسلم میفرماید: «همانا خداوند، مردان پاکی دارد که اگر بنام خدا سوگند یادکنند، خداوند آنها را تبرئه خواهد کرد» (متفق علیه).
در حدیثی دیگر، رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرمود: «زنی در حال شیردادن پسرش بود که در آن هنگام مرد اسب سواری از کنار او گذشت. زن گفت: پروردگارا! فرزند مرا مانند این اسب سوار بگردان، آن کودک نوزاد در حالی که پستان در دهانش بود، بسوی آن اسب سوار نگاه کرد و گفت: خدایا! مرا مانند او مکن. سخن گفتن نوزاد از جمله کرامات او و والدینش بود». (متفق علیه).
نقل است که شخصی بنام جریج و مادرش، عابده بودند، مادرش که از او رنجیده شده بود، او را نفرین کرده و گفته بود که پروردگارا! تا پسرم، جریج زن زانیه را نبیند، او را نمیران. خداوند، دعای مادر جریج را که عابده بود، پذیرفت، پذیرفته شدن دعایش از جمله کرامات او بود. میگویند: پس از مدتی، جریج متهم به زنا شد و مردم گفتند که: این ولد زنا از نطفه جریج است. در آن لحظه جریج خطاب به نوزاد یک روزه، از او پرسید: پدر تو کیست؟
نوزاد گفت: فلان چوپان، سخن گفتن این نوزاد نیز از جمله کرامات جریج عابد بود.
در حدیثی دیگر که معروف به حدیث اصحاب غار است، آمده است که سه نفر وارد غاری شدند. ناگهان در غار بوسیله سنگی بزرگ و سنگین مسدود شد، هر چه تلاش کردند که آنرا از سر راه خود بردارند، موفق نشدند، بعد متوسل به اعمال صالح خود شدند و دعا کردند و از خدا خواستند تا آن را از دهانه غار بردارد. خداوند دعای آنان را اجابت کرد، و سنگ را از دهانه غار کنار زد. این نیز از کرامات اصحاب غار بود، این جریان در احادیث صحیح آمده که قبلا بدان اشاره شد.
نمونه دیگری از کرامات اولیا، جریان راهب و پسر است در آنجا آمده که آن پسر، حیوانی را که راه را بر مردم مسدود کرده بود، پرتاب سنگی به سوی آن از پای در آورد، در نتیجه معبر باز شد و مردم از آنجا عبور کردند. این کار در واقع از کرامات آن پسر بود.
- هنگامی که خبیب در مکه نزد مشرکین زندان بود، برایش انگور میرسید، حال آنکه در آن فصل، در مکه انگوری وجود نداشت.
- براءبن عازب رضی الله عنه هر وقت برای انجام کاری، به نام خدا سوگند یاد میکرد، خداوند به سوگند او پاسخ مثبت میداد.
براء در جریان جنگ قادسیه سوگند یاد کرده بود که خداوند، مسلمانان را در برابر کفار پیروز میکند، و نیز دعا کرد که او در آن جنگ، نخستین شهید باشد، سرانجام مسلمانان پیروز شدند و او اولین کسی بود که از میان سپاهیان اسلام به فیض شهادت نایل آمد.
در حادثهای دیگر، عمر رضی الله عنه در مدینه مشغول ایراد خطبه بود، که ناگهان ندا سرداد: «یَا سَاریةَ الْجَبَلِ یَا ساریَةَ الْجَبَلِ» و اینگونه ساریه را که فرمانده لشکر مسلمانان بود و چندین هزار کیلومتر از او فاصله داشت، از خطر آگاه ساخت، ساریه نیز صدای عمر رضی الله عنه را شنید و لشکر را بسوی کوه هدایت کرد. و در جنگی که بین آنها و دشمن در گرفت، مسلمانان پیروز شدند، ساریه پس از برگشتن از جبهه، عمر رضی الله عنه و مسلمانان را از آنچه که شنیده بود آگاه کرد.
علاء بن الحضرمی در دعایش میفرمود: «یَا عَلیِمُ یَا حَکیِمُ یَا عَلِیُّ یَا عَظِیمُ» و خداوند دعایش را مستجاب میکرد، بعنوان مثال، در یک مورد مشاهده شد که سپاهیان او از دریا عبور کردند، ولی حتی زین اسبهایشان تر نشد.
حسن بصری؛ علیه شخصی که خیلی او را اذیت میکرد، دعا کرد، بلافاصله آن شخص افتاد و مرد.
شخصی از قبیله نخع با الاغی به مسافرت رفت، الاغش در مسیر راه مرد، آن شخص نخعی وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و دعا کرد. خداوند الاغش را زنده کرد، او بار دیگر زاد و سفر و کالاهایش را روی او نهاد و به سفرش ادامه داد.
علاوه بر اینها، کرامات بیشمار دیگری نیز از اولیای خدا بروز کرده، که هزاران نفر از مردم، آنها را دیدهاند.
اولیاء شیطان:
شیطان نیز در میان فرزندان آدم، دوستانی دارد که بر آنها غلبه کرده و آنها را از یاد خدا غافل میسازد او فتنه و فساد را برای دوستان خود به ارمغان میآورد، و زشتیها را در دل آنها زیبا جلوه میدهد، تا جایی که گوشهای آنان را از شنیدن سخن حق کر میکند و چشمهای آنان را از دیدن راه راست و مشاهده دلایل حق، نابینا میسازد در نتیجه، آنان تابع شیطان میشوند و از دستورات او تبعیت میکنند. شیطان آنها را برای انجام هر کار زشتی آماده میکند و با زیبا جلوه دادن فساد، آنان را بسوی فساد میکشاند، یعنی در نظر آنان خوب را بد و زشت را زیبا، نشان میدهد، در نتیجه این همکاریها با شیطان است که، دشمن اولیای خدا و محارب با آنها بار میآیند، و کاملا در جهت خلاف آنها گام بر میدارند، اولیای خدا، خدا را دوست دارند و در صدد خشنودی او هستند ولی اینها خدا را میرنجانند و زمینه خشم و غضب او را فراهم میسازند.
اینها (اولیاء شیطان) مورد لعن و نفرین خدا قرار دارند، اگر چه کارهای خارقالعادهای مانند پرواز کردن در هوا یا راه رفتن بر روی آب، مشاهده شود. این کارها در واقع نوعی استداراج هستند که خداوند، دشمنان خود را گرفتار چنین حالاتی میکند یا اینکه نوعی کمک و همیاری از سوی شیطان است که در حق دوستانش انجام میگیرد. این باور مؤمن برگرفته از دلایلی است که در زیر به آنها اشاره خواهیم کرد:
- خداوند در مورد اولیای شیطان در آیه 257 سوره بقره چنین میفرماید:
« وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»
«و (اما) کسانی که کفر ورزیدهاند، طاغوت (شیطان) ولی و سرپرست آنان است، و آنان را از نور (ایمان) به سوی تاریکیهای (کفر و فساد) میکشاند، اینان اهل دوزخاند و همیشه در آن جاودانه میمانند».
در آیه 121 سوره انعام، میفرماید:
« وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ»
«شیاطین دوستان خود را وسوسه میکنند تا با شما منازعه و جدال کنند، اگر شما از آنان اطاعت کنید، بیگمان شما (مثل ایشان) مشرک خواهید بود».
- رسول اکرم صلی الله علیه وسلم نیز درباره اولیای شیطان سخن گفتهاند از آن جمله در حدیثی آمده است، شبی رسول اکرم صلی الله علیه وسلم ستارهای را دید که روشن شد و از جای خودش بسرعت دور گشت. آنحضرت صلی الله علیه وسلم به یارانش فرمود: «شما در دوره جاهلیت، در مورد این ستارگان که به آنها (شهاب ثاقب) میگویند، چه نظر داشتید؟» یاران عرض کردند، ما عقید داشتیم که بخاطر بدنیا آمدن یا مردن شخصیتی بزرگ، چنین اتفاقی میافتد، رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرمود: «خیر، چنین نیست. بلکه واقعیت این است که هر وقت پروردگار عالم برای انجام کاری تصمیم میگیرد، حاملین عرش تسبیح میگویند، بعد اهالی آسمان هفتم تسبیح میگویند، تا اینکه نوبت به اهالی آسمان دنیا میرسد، بعد اهالی آسمان هفتم، از حاملین عرش میپرسند که پروردگار ما چه فرموده است؟ حاملان عرش اهالی آسمان را از تصمیم پروردگار با خبر میسازند، بعد اهالی هر آسمان دیگر کسب خبر میکنند تا نوبت به آسمان دنیا میرسد. در این هنگام، شیاطین در صدد استراق سمع بر میآیند، آنگاه بوسیله این ستارگان رانده میشوند. شیاطین، سخنانی را که شنیدهاند برای دوستان خود میبرند. اگر این سخنان، بدون کم و کاست گفته شوند، حقاند. اما شیاطین از جانب خود مطالبی را به آنها اضافه میکنند». (مسلم و احمد).
در حدیثی دیگر که بخاری روایت کرده، میفرماید: هنگامی که از رسول اکرم صلی الله علیه وسلم درباره سخنان افراد کاهن پرسیدند، فرمود: سخن کاهن، واقعیت ندارد. مردم عرض کردند، ولی آنها گاهی سخنانی میگویند که واقعیت دارند. آنحضرت صلی الله علیه وسلم فرمود: «آنها در واقع همان سخنان حقی است که جنها و شیاطین استراق سمع نموده و به اطلاع آنها رسانیدهاند البته همراه با صد تا دورغ».
- صدها نفر از انسانها، حوادث شگفتانگیز شیاطین را در هر زمان و مکان دیدهاند، که اینک چند نمونه از آنها را در زیر بیان میکنیم.
1- شیاطین، برای دوستان خود، انواع خوردنی و نوشیدنیها را آوردهاند.
2- نیاز بعضی از دوستان خود را بر طرف ساختهاند.
3- امور غیبی و پنهان را به اطلاع دوستان خود رسانیدهاند.
4- شیاطین، دوستان خود را در برابر انواع سلاح، بیمه کردهاند بگونهای که هیچ سلاحی در مورد آنان کارگر نیفتاده است.
5- شیاطین، گاهی بصورت انسانهای پاک و صالح در برابر دوستان خود آشکار شدهاند، تا ایشان را از راه راست منحرف کنند و به شرک و گناه آلوده سازند.
6- شیاطین، گاهی دوستان خود را در مدت کوتاهی، به مناطق دور دست برده یا افرادی را از فواصل دور، نزد آنها آوردهاند. تا نیازشان را برآورده سازند.
و سایر کارهای دیگری که شیاطین و جنهای سرکش، توانایی انجام آنها را داشته و دارند.
البته تفاوت میان کرامات اولیاءاللّه و اولیاء شیطان در رفتار و احوال خود انسانها ظاهر میشود. شخصی که احوال و پدیدههای فوق العاده از او صادر میشود، اگر انسان با خدا، پای بند سنت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم و اهل ایمان و تقوی باشد، این گونه احوال و پدیدهها یقینا کرامتهایی هستند که از جانب پروردگار باو عنایت شدهاند. و اگر انسان بد باطن، خبیث، شرور، غرق در معصیت و بدور از ایمان و تقوی است، آنگاه پدیدههای خلاف عادت که از وی صادر میشوند، از نوع خدمات و مساعدتهایی هستند که شیاطین برای دوستان خود انجام میدهند یا استدراج نامیده میشوند.
خلاصه اینکه احتمال وجود کرامات از شیخ الاسلام ابن تیمیه وجود دارد و احیانا ایشان اقدام به پیش بینی پیروزی مومنان را کرده اند که حق است و اگر این گفته صحیح باشد باید گفت که این یک نوع پیش بینی کردن است نه غیب گویی و این روافض هستند که با تحریف کلام قصد تشویش اذهان مومنان را دارند.
والله اعلم
وصلی الله وسلم علی محمد و علی آله و اتباعه الی یوم الدین
سایت جامع فتاوای اهل سنت و جماعت
IslamPP.Com