امام ابو حنیفه چه کسی بود؟
 

امام ابو حنیفه چه کسی بود؟

امام ابو حنيفه چه كسى بود؟

 

بشارت پيامبر صلى الله عليه و سلم درباره ي ايشان:

پيامبر صلى الله عليه و سلم اينگونه درباره ي ايشان بشارت داده است: " لو كان الإيمان عند الثريا لذهب به رجل من فارس ." يعني: « اگر ايمان در ثريا باشد، مردي از سرزمين فارس به سوي آن خواهد رفت.» و عبارتي که در صحيح مسلم آمده چنين است: " لو كان الإيمان عند الثريا لذهب به رجل من أبناء فارس حتى يتناوله ." يعني: «اگر ايمان در ثريا باشد، مردي از اهالي سرزمين فارس به سويش مي رود تا بدان دست يابد.» (البته هیچ دلیلی وجود ندارد که بتوان این حدیث را در شان ابوحنیفه رحمه الله اثبات کرد. ویرایشگر مقاله)

 

ثابت، پدر امام ابوحنيفه، که از بزرگان سرزمين فارس بود در كوفه اقامت گزيد و به کار تجارت پرداخت که در اين کار مهارت زيادي داشت و توانست موقعيت اجتماعي خانوادگي پيش تر خود و توانگري و آسايش آن را بازيابد. ثابت کسي بود که با امام علي کرم الله وجهه ملاقات نموده و حضرت علي رضي الله عنه براي او و فرزندانش دعاي برکت و فزوني نموده بود.

 

نام ايشان، نعمان بن ثابت بن زوطي مي باشد. در سال هشتاد هجري در شهر کوفه چشم به جهان گشود. امام ابوحنيفه از دوران کودکي به همراه پدرش به حجره ي وي رفته و نزد او مي ماند و اصول و پايه هاي تعامل و رفتار با فروشندگان و خريداران و مشتريان را مي آموخت. تا آنکه خود نيز پيشه ي پدر را ادامه داده و زندگي مرفه و آسوده اي اختيار نمود. شغل وي بزازي يا همان تجارت پارچه و لباس بود و در حجره شريکي داشت که در کار تجارت به وي کمک مي کرد.
 

پايبندي امام به کسب حلال:

امام ابوحنيفه همواره مي گفت: " بهترين درآمد کسب حلال است و نيکوترين رزقي که انسان مي خورد دست رنج اوست."

 

زني نزد ايشان رفت تا جامه حريري را بفروشد. امام از وي پرسيد قيمت آن چند است؟ پاسخ داد: يکصد. گفت: بيش تر از آن مي ارزد. گفت: دويست. باز به او گفت: بيش از اين مي ارزد. تا آنکه به چهارصد رسيد و باز امام به او گفت که جامه اش بيش تر از آن مقدار مي ارزد. زن گفت: آيا مرا دست انداخته اي؟ مردي را آورد و آن را به قيمت پانصد دينار خريد.

 

يک روز کالايي را به شريکش داد و به او گفت که در پارچه عيبي هست که از جانب خودشان است و بايد هنگام فروش حواسش باشد که آن را به مشتري بگويد. شريکش آن پارچه را فروخت و يادش رفت درباره ي آن مورد چيزي بگويد و فرد خريدار نيز متوجه ايراد آن نشد. هنگامي که ابوحنيفه از موضوع باخبر شد معادل قيمت کامل آن کالا را صدقه داد.

 

ابوحنيفه سودهاي سالانه اش را جمع مي کرد و بوسيله ي آن احتياجات اساتيد و محدثين و خوراک و پوشاک و ديگر نيازمندي هاي آنان را خريداري مي نمود و بقيه ي پول سودش را به آنان مي داد و مي گفت: آن را در رفع احتياجات خويش خرج کنيد و جز خدا را سپاس مگوييد، چون چيزي از مال خويش به شما نداده ام بلکه همه ي آن از فضل و بخشش خداوند بر من و به خاطر شما است.

 

خليفه ابومنصور بسيار امام ابوحنيفه را قدر نهاده و گرامي مي داشت و براي وي بخشش ها و اموال بسيار مي فرستاد اما ابوحنيفه هيچ بخششي را نمي پذيرفت. خليفه منصور او را به اين دليل مورد ملامت قرار داده و مي گفت: چرا بخشش هاي مرا نمي پذيري؟ ابوحنيفه پاسخ داد: اميرالمؤمنين چيزي از مال خويش را به من نبخشيده است تا آن را نپذيرم و اگر از مال خويش مي داد آن را قبول مي کردم، ليکن او از بيت المال مسلمانان به من بخشيده است و آن مال حق من نيست.

 

يک روز ميان خليفه منصور و همسرش به علت بي ميلي خليفه نسبت به وي ناسازگاري و اختلاف پيش آمد. همسرش از وي خواست تا ميان آنان قضاوت عادلانه صورت گيرد. خليفه به وي گفت که چه کسي را براي قضاوت بين من و خودت مي پسندي؟  گفت: ابوحنيفه. خليفه نيز بدان رضايت داد. ابوحنيفه آمد و خليفه به وي گفت: اي ابوحنيفه، همسرم از من به دادخواهي برخاسته، تو نيز داد من از او بستان. ابوحنيفه گفت: اميرالمؤمنين سخن بگويد. منصور گفت: براي مردان تزويج چند همسر حلال است؟ گفت: چهار. منصور به همسرش گفت: شنيدي؟ ابوحنيفه گفت: اي اميرالمؤمنين خداوند اين تعداد را تنها براي افراد اهل عدل و داد حلال ساخته است، و کسي که به عدالت رفتار ننموده يا از رعايت ننمودن عدالت بترسد بايد تنها يکي بگزيند که خداوند متعال مي فرمايد: {فَإِنْ خِفْتُمْ أَلا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً} [النساء: 3] يعني: « پس اگر بيم داريد كه به عدالت رفتار نكنيد به يك زن [اكتفا كنيد].» و سزاوار است که از پروردگار خويش آموخنه و از فرموده هايش پند گيريم. منصور خاموش گشت و سکوت وي مدت زيادي طول کشيد. ابوحنيفه برخاست و خارج شد. وقتي به منزل رسيد، همسر خليفه خدمتکاري را به سويش فرستاد و همراهش مبلغي پول و پارچه بود. ابوحنيفه آن ها را برگرداند و گفت: سلام مرا به او برسان و به او بگو من دين خود را بر وي بخشيدم و اين کار را تنها در راه خداوند انجام دادم و از آن قصد نزديکي به کسي يا چشمداشت مال دنيا نداشتم.

 

توجه و تاکيد وي بر آراستگي ظاهر: ايشان بر اينکه ظاهري کاملاً زيبا و نيکو داشته باشد تاکيد داشت و بسيار به لباس خويش توجه مي کرد.

 

يکبار در مجلس خويش کسي را ديد که لباسي ژنده و فرسوده پوشيده بود، از وي خواست تا در پايان مجلس منتظر وي باشد پس از پايان مجلس و که آن مرد تنها ماند، امام به او گفت: گوشه ي جانمازي را بلند کن و آنچه زير آن است را بردار. آن مرد جانمازي را کنار زد و ديد که هزار درهم زير آن است. ابوحنيفه به او گفت: اين پول ها را بگير و با آن وضعيت خويش را تغيير بده. آن مرد گفت: من مرد مرفه و ثرتمندي هستم و مال بسيار دارم و به اين پول نيازي ندارم. ابوحنيفه گفت: آيا اين حديث به تو گوشت نرسيده که: " إنَّ الله يحب أن يرى أثر نعمته على عبده " يعني: « خداوند دوست مي دارد که نشانهء نعمتش را بر بنده اش ببيند.»

 

کوشش وي در جستجوي علم:

ابوحنيفه در محضر عالم زمانه ي خويش حمّاد بن ابي سليمان بود درس فقه را نزد وي به پايان رسانيد و تا هنگام مرگ حماد از محضر وي استفاده مي نمود. در سن بيست و دو سالگي آموختن نزد وي را آغاز نمود و تا هجده سال مداوم و بدون انقطاع نزد ايشان بود. ابوحنيفه خود در اين باره چنين مي گويد: " بعداز آنکه به مدت بيست سال ملازم حماد بودم در درونم براي رياست کشمکش پيدا شد، بنابراين تصميم گرفتم که از وي کناره گرفته و در حلقه ي درس مخصوص خويش بنشينم. با اين فکر يک شب از خانه بيرون آمده و مصمم بودم که چنان کنم. وقتي وارد مسجد شدم و او را ديدم، ديگر در درونم تمايلي براي کناره گرفتن از وي نيافتم و پيش رفته و در مجلس او نشستم. در همان شب خبر آوردند که يکي از نزديکان او در بصره وفات يافته و دارايي هايي را بجا گذاشته و وارثي جز وي ندارد. حماد به من گفت تا به جاي او بنشينم. چنان شد که وي از شهر خارج شد و در نبود وي مسأله هايي بر من عرضه شد که پيشتر از وي نشنيده بودم و من نيز به آن ها پاسخ گفته و پاسخ هايم را يادداشت مي کردم. وقتي او برگشت من مسأله ها را که حدود شصت سؤال بودند به وي نشان دادم و او در چهل مورد جواب هاي مرا تأييد نمود و در بيست مورد ديگر با پاسخ هايم موافق نبود. با خود عهد کردم که تا روزي که زنده است از وي کناره نگيرم و چنان نيز کردم."

 

ابوحنيفه در برخورد با اساتيد خود ادب بسيار نگاه مي داشت، تا جاييکه رو به سوي خانه ي استادش قضاي حاجت نمي نمود و هنگام خواب نيز مراقب بود تا پاهايش را به سوي استادش حماد دراز ننمايد. گفته مي شود که امام ابوحنيفه براي اين اساتيد زيادي برنگزيد که از اين بيم داشت که حق زيادي بر گردنش افتاده و نتواند از عهده ي آن برآيد. ادب و احترام بي مثال امام جاي تأمل دارد.

 

علاقه ي زياد وي به فقه تئوري: امام ابوحنيفه برخلاف يشتر علماي هم عصرش که مي گفتند ما مجبور هستيم که احکام و دستورات خداوند را درباره ي مسائلي که پيش آمده اند بياموزيم ولي در مورد مسائلي که هنوز واقع نشده اند خودمان را درگير مشکلات و دشواي آن نمي کنيم. بيشتر اساتيد ابوحنيفه بر همين شيوه عمل مي نمودند و اگر هم کسي پيدا مي شد که اين فرصت را به خودش بدهد و کمي در اين زمينه پيش برود، در حد بسيار محدود و اندک عمل مي کرد. اما ابوحنيفه درست خلاف اين مي انديشيد و وقايعي را که رخ نداده بودند را درنظر آورده و درباره ي احکام آن ها مي انديشيد و براي هرکدام فتوايي را آماده مي ساخت. اين امر باعث شد که فقه وي فراواني و غناي زياد و توان متمايل کردن مردم به پيروي از فقهي گسترده تر و پرپاسخ تر براي مسائل روز را داشته باشد. چيزي که امروز رخ نداده باشد ممکن است فردا رخ دهد، بويژه آنگاه که عالمي که در باب آن ها مي انديشد داناي به مسائل اجتماع و آگاه از مشکلاتي که پيش بيني مي نمايد است. به عنوان مثال: ابوحنيفه قتاده رضي الله عنه را ملاقات کرد و و ايشان يکي از بزرگترين علماي حديث بود. ابوحنيفه از وي پرسيد: درباره ي اين که مردي که از اهل و عيالش براي مدت طولاني دور شده و معلوم نباشد که به کجا رفته است و همسرش با مرد ديگري ازدواج نمايد پس از مدتي از سفر بازگردد چه مي گويي؟ قتاده پرسيد: آيا اين مسأله اتفاق افتاده است؟ گفت: خير. قتاده درحاليکه آثار خشم بر چهره اش نمايان بود گفت: پس چرا درباره ي آن از من سؤال مي کني؟ ابوحنيفه اين پاسخ حکيمانه را داد که: " ما خود را براي بلا و مشکل قبل از وقوع آن آماده مي کنيم و درصورت رخ دادن آن مي دانيم چگونه بدان وارد شده و از آن خارج گرديم."

 

رنج و دردسر وي با ابوهبيره: ابوهبيره والي كوفه در زمان بني اميه بود. فتنه و آشوب هايي در عراق پيدا شد. ابوهبيره فقيهان را بر آستان خود گرد آورد که در ميان آنان ابن ابي ليلى و ابن شبرمه و داود بن ابي هند بودند. هرکدام از آنان بخشي از کارهاي وي را برعهده گرفتند و او دنبال ابوحنيفه فرستاد و خواست تا خاتم خويش را در دست وي قرار دهد تا هيچ نامه و حکمي اجرا نشود مگر با اجازه و مهر وي و چيزي از بيت المال خارج نشود مگر به اذن و اجازه ي ابوحنيفه. منظور وي آن بود که ابوحنيفه را برخلاف ميل خودش و به اجبار يا با دادن مسئوليت هاي و پست هاي زياد به طمع بيافکند و وي را وادار به همکاري با خويش نمايد. ولي امام ابوحنيفه از پذيرفتن پيشنهاد وي سرباز زد.

 

ابوحنيفه به زندان افتاد و به شدت و به مدت چندين روز پياپي بگونه اي بسيار دردناک مورد کتک آزار قرار گرفت تا آنکه بيهوش گرديد.

 

سبک علمي ابوحنيفه:

امام ابوحنيفه مي گفت: آنچه را در كتاب خدا آمده و يا به درستي از رسول الله صلى الله عليه و سلم به ما رسيده باشد مي پذيريم و شايد به علاوه ي صحت شرط شهرت را نيز بيافزايم و آن شهرتي که درباره ي احکام و مسائل مورد نياز باشد، چنانچه چيزي در آن دو نيابم به آراء صحابه رجوع مي کنم و درصورت اختلاف نظر ايشان راي هرکدام را که بخواهم پذيرفته و هرکدام را که بخواهم رها مي کنم و چنانچه در آنجا نيز چيزي نيابم و موضوع به نظرات ابراهيم نخعي و ديگر تابعين همچون اوزاعي برسد، در اينجا اجتهاد خوام نمود همانطور که آنان اجتهاد مي نمايند و تا زماني که مسأله براساس اجتهاد باشد خود را ملزم به پيروي از هيچ يک از ايشان نمي نمايم. ايشان حديث آحاد را پذيرفته و تا جاييکه امکان داشت براساس آن عمل مي نمود.

 

سبک او چنان بود که سنت گفتاري را بر سنت عملي ترجيح مي داد، به خاطر روا بودن آنکه آن عمل خاص پيامبر صلى الله عليه و سلم بوده باشد.

همچنين حديث متواتر را بر خبر آحاد ترجيح مي داد، زماني که بين آنان تعارض و عدم امكان ايجاد توافق ميانشان؛ مثلاً درباره ي جمع بين نمازها در سفž